من و بابا و نینی

دوران بارداری بدرود

سلام پسرکم عزیزم قراره 2 روزه دیگه بیای پیشم و این دوره تموم شه و زندگیه تو توی این دنیا شروع شه تو نمیدونی که قراره چه اتفاقی بیافته وگرنه مثه من و بابایی هیجان زده بودی  باید بگم که تو تا اینجاش که خیلی پسر خوبی بودی و مامانتو در حد معقول اذیت کردی مرسی عزیزم  با من 8 ماه سر کار اومدی این ماه آخرم یکی دوروز که مامانی میرفت سر کار با من همکاری کردی معلومه اخلاقت به بابات رفته که اینقد ناز و مهربونی حالا که قراره بیای فقط نگرانه توام با این که فیلم سزارینو دیدم و میدونم قراره چندین لایه از شکمم پاره شه اما فقط نگرانه تو ام که سالم باشی مریض نشی گرسنه نمونی  اخه تو کوچولویی زبون بسته نمیتونی از خودت دفا کنی اما من...
23 دی 1392

بابای بیقرار

سلام کوچولو من نمیدونم تو واقعا خوابت اینقدر تنظیمه که با بیدار شدن من تو هم وول وول می خوری و وقتی خوابم تکونی حس نمی کنم تا پا شم و یکی دوساعت بعد شروع می کنی یا اینکه تو خواب حرکتتاتو حس نمی کنم  مامانی سعی کن از همین الان خوابتو با خواب ما تنظیم کنی که نه ما اذیت شیم نه ما!  این روزا دیگه خیلی خسته شدم نمیدونم تا کی باید برم سر کار نمیدونم چطوری باید به مدیرم بگم همش کمرم سر کار درد می گیره خیلی پشیمونم که از همون اول نگفتم حالا دیگه روی گفتنش رو ندارم نمی دونم چرا خودشون نمی فهمن نمیدونم تا کی میشه به این وضع ادامه داد ...  راستی سه شنبه این هفته مرخصی گرفتم و رفتم برات یه عالمه چیز میزای خوشگل خریدم بین چیزایی که...
11 مهر 1392

درس اول

سلام پسرم حالت چطوره? البته منظورم الان که تو شکم منی نیست منظورم وقتیه که داری نوشته های منو میخونی من با خودم فکر کردم دیدم که نوشتن خاطره و لحظات جنینی تو اگرچه جالب و خوندنیه ولی فایده زیادی نداره تو این نوشته ها رو وقتی میخونی که مرد نوجوون و جوونی شدی و چون دختر نیستی تجربه های بارداری من به درد تو نمیخوره حالا که پسری باید با زبون دیگه ای بات صحبت کنم و چیزایی بگم که شاید اگه روز پیشت نبودم یا از هم دور بودیم و احتیاج به حرفی از کسی داشتی این نوشته بتونه حتی یه کمک کوچیک برات باشه   امید زندگی من الان که دارم برات مینویسم من در اوج جوونیم و تجربه هام خیلی زیاد نیست ولی چیزی که خوبه اینه که الان حس تورو تو جوونی بیشتر از ...
25 مرداد 1392

تبریک به مامان آینده

سلام مامانی این دفه این مطلبو واسه یه دوستی می نویسم که خودش منو نمی شناسه ولی من خاطراتشو خوندم و براش اشک ریختم و و براش دعا کردم و کامنت گذاشتم  اسمش شبنم خانومه و خیلی خوشحالم که یه امید دیگه برای بچه دار شدن تو وجودش زنده شد و خودشو قراره آماده کنه تا به جمع ما مامانای آینده بپیونده خدا رو شکر می کنم و امیدوارم تا اون لحظه ای که نی نی شو تو آغوش بگیره محکم و پر امید باشه....  
12 تير 1392

یک خاطره...

سلام جیگریه من  ببخشید که کم برات می نویسم من یه پست با عصبانیت گذاشتم  چون از دست بابات و خونوادش ناراحت بودم یه سری دوستای خوبم به خاطرش پیدا کردم بعد که عصبانیتم کم شد و بابات 1000 بار عذر خواهی کردو قول داد که دیگه پسر خوبی باشه رمز دارش کردم که نخونه ناراحت شه بعد اومد دیدو اصرار کرد که باز کنم براش بخونه دیدم گناه داره پاکش کردم اما یه دوست خوبم برام نظر گذاشته بود که اونم ناراحت بود قبل این که سایتشو ببینم نظرش پاک شد اسمش فریبا بود اگه این پستو دید امیدوارم بازم برام نظر بزاره تا با هم دوست شیم مامان یه کار جدید پیدا کرده  کار خیلی خوبیه ولی سخته همین نگرانم میکنه بهشون گفتم این هفته برم شرکت قبلی جمع و جور کنم، ...
10 تير 1392

اولین دیدار من با تو

سلام فسقلیان من دیروز واسه اولین بار دیدیمت البته زیاد از عکست چیزی نفهمیدم ولی دکتر گفت حالت خوب و همه چی خوبه قلبتم نشون داد گف این نقطست که داره میزنه عکستو اینجا میزارم برات تا هیچ وقت یادت نره یه موقع اینقدی بودی ... مامانی صورت منو پر جوش کردی ! طوری نیست هر کار می خوای با من بکن ولی باید خیلی مراقب خودت باشی  باشه؟ خوب بخواب و استراحت کن که الان راحت ترین مرحله زندگیته مامانی همیشه کار داره واسه همین کم میرسه بیاد اینجا و برات بنویسه راستش هنوز می ترسم که بدون اینکه ببینمت از پیشم بری اینکار نکنیا باشه؟ می خوام اولین درس زندگیتو بهت بدم هیچ وقت به یه اصفهانی اعتماد نکن مگه اینکه برات ثابت بشه ادم خوبیه اصفهانیا خیلی سر ...
22 خرداد 1392

سلام کوچولو

سلام عزیزم الان که دارم برات می نویسم تو قد یه لوبیایی ، یه لوبیای سحر آمیز راستش من زیاد خوب بلد نیستم بنویسم اما سعی می کنم تمرین کنم که بهتر و بهتر بنویسم راستش نمی دونم الان حالت چطوره و در چه وضعیتی هستی اما با اومدنت من و باباییتو خیلی خوشحال کردی  20 خرداد باید برم اولین سونو گرافی که میشه هفته دیگه ، امیدوارم که اندازه سنت که 7 هفتست رشد کرده باشی و کامل و سالم باشی  من یه کم سرما خورده بودم و خیلی نگرانت بودم بابایی و مامان جونات از ما مراقبت کردن و بهترم البته من خوبم تو رو نمی دونم می خوام فردا برات کاموا بخرم تا برات یه کلاه خوشگل ببافم نمی دونی چه حس عجیبیه که یه موجود زنده تو بدنت رشد کنه البته من که هنو...
12 خرداد 1392
1